خاطره اي به نقل از پدرشهيد علي اكبرنظري ثابت
ايشان نقل مي كرد آقاي نظري ازناحيه پا مجروح شده بودوپاي وي تا شكم دركچ بود يك روز به منزل آمدم ديدم اكبر خيلي ناراحت است ازاو پرسيدم چرا ناراحت هستي ابتدا چيزي نگفت وقتي من اصرار كردم گفت ازواحد خواسته ام به منطقه برگردم آنها مخالفت كرده اند گفتم پسرم حق با اوناست توهنوز خوب نشدي نمي تواني درمنطقه كاري انجام بدهي گفت پدرمن با همين حالم مي توانم حداقل درقسمت كالك ونقشه فعاليت كنم آخه اين زيرپوشي كه تن من است مال بيت المال است من چه جوري فرداجواب بدهم اين را به من داده اند كه درجبهه بپوشم نه درخانه .شهيد نظري همانطوركه همه عزيزان اطلاع دارند يكي از نيروهاي مخلص بود كه سرانجام درعمليات والفجر8 به مقصود خود رسيد(روحش شاد) خداوندحق اين عزيزان رابرماببخشدودست مارا نيز طوري بگيردكه درآخرت شرمنده اين عزيزان نباشيم
مازماني باشهيدان بوده ايم
برسريك سفره ميهمان بوده ايم
حال آنان تاكجاها رفته اند
تاثريا تا عرش بالا رفته اند