ایشان نقل می کرد: آقای نظری ازناحیه پا مجروح شده بود و پای وی تا شکم درکچ بود.
یک روز به منزل آمدم دیدم اکبر خیلی ناراحت است ازاو پرسیدم چرا ناراحت هستی ؟
ابتدا چیزی نگفت وقتی من اصرار کردم گفت: از واحد خواسته ام به منطقه برگردم آنها مخالفت کرده اند.
گفتم: پسرم حق با اوناست تو هنوز خوب نشدی نمی توانی درمنطقه کاری انجام بدهی.
گفت پدر من با همین حالم می توانم حداقل درقسمت کالک و نقشه فعالیت کنم. آخه این زیرپوشی که تن من است مال بیت المال است من چه جوری فرداجواب بدهم این را به من داده اند که درجبهه بپوشم نه درخانه .
شهید نظری همانطور که همه عزیزان اطلاع دارند یکی از نیروهای مخلصی بود که سرانجام در عملیات والفجر8 به مقصود خود رسید(روحش شاد) خداوندحق این عزیزان را بر ما ببخشد و دست ما را نیز طوری بگیرد که در آخرت شرمنده این عزیزان نباشیم.
راوی: برادر داودی مقدم