جمعه 88 اردیبهشت 4 , ساعت 11:14 صبح
پیرمرد سیدی در اسارت بود که قبل از ما به ایران رفت.
میگفتند در جنگ روی مین رفته و پایش از قوزک قطع شده است.
در بیمارستان بستری بود و علاوه بر آن دچار یک بیماری سخت شد که خیلی اذیتش میکرد.
یک شب در بیمارستان آقا ابا عبدالله الحسین (ع) را در خواب دید. عرض کرد: «آقا جان این درد سخت مرا ناراحت میکند و توانم را بریده است.
حضرت فرمودند: انشاالله خوب میشوی ولی چرا مشکلاتتان را پیش از این با ما در میان نمیگذارید؟
صبح بیدار شد در حالی که هیچ آثاری از بیماری نداشت.
تقدیم به آزاده عزیز مصطفی خدادادی
نوشته شده توسط | نظرات دیگران [ نظر]